کد مطلب:277035 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:132

دو روایت دیگر
1- صاحب كتاب «مجمع النورین» درباره ی برخی از حوادث قبل از ظهور، در حدیثی از عبدالله بشار برادر رضاعی حضرت سیدالشهداء علیه السلام روایت كرده است كه وی گفت: حضرت حسین بن علی علیهم السلام در ضمن یك حدیث طولانی چنین فرمود:

«اختلاف الصنفین من العجم فی لفظ كلمة، و یسفك فیهم دماء كثیرة، و یقتل منهم الوف الوف الوف و خروج الشروسی من بلاد الأرمینیة الی آذربایجان یسمی بالتبریز، یرید وراء الری، الجبل الأحمر المتلاحم بالجبل الأسود، لزیق جبال الطالقان فتكون بین الشروسی و بین المروزی وقعة صیلمانیة، یشیب منه الصغیر و یهرم منه الكبیر فتوقعوا خروجه الی الزوراء، و هی البغداد هی أرض میشومة، هی أرض ملعونة و یبعث جیشه الی الزوراء مأة و ثلاثون الفا الی الزوراء، و یقتل علی جسرها الی مدة ثلاثة أیام سبعون الف نفس، و یفتض اثنی عشر ألف بكر، و تری ماء الدجلة محمرا من الدم و من نتن الأجساد» [1] .

دو دسته از مردم «عجم» درباره ی لفظ كلمه ای (كه ظاهرا كلمه ی عدل باشد) دچار



[ صفحه 513]



اختلاف می گردند و در میان آنان خونریزی بسیار می شود و هزاران هزار نفر كشته می شوند. [2] .

آنگاه فرمود: و شروسی از بلاد (ارمنیه) به سمت آذربایجان كه آن را (تبریز) می نامند به قصد كوه سرخ پشت شهر «ری» كه متصل به كوه سیاه، و چسبیده به كوهستان «طالقان» است قیام می كند و میان «شروسی» و مروزی [3] جنگ بسیار سختی روی می دهد كه كودكان را پیر و بزرگسالان را فرسوده می كند.

سپس فرمود: پس در آن موقع منتظر خروج او، (یعنی: آمدن سفیانی) باشید كه به سوی «زوراء» خروج خواهد نمود، و «زوراء» (بغداد) است و آن سرزمین شوم، و زمینی لعن شده می باشد، لشكری را كه متشكل از صد و سی هزار نفر است برای تسخیر (بغداد) می فرستد و تا سه روز بر روی جسر بغداد، (یعنی: پل نهر دجله) می جنگند و هفتاد هزار نفر از طرفین بر روی جسر كشته می شوند بطوری كه آب دجله، از خون رنگین و از اجساد متعفن می گردد، و دوازده هزار دختر را (از اهالی بغداد) بی عفت می نمایند.

2- در حدیث مشابه دیگری كه در داستان تشرف علی بن مهزیار به حضور حضرت صاحب الامر علیه السلام نقل شده و حضرت در پاسخ این سؤال علی بن مهزیار كه ظهور حضرتش كی و چه وقت خواهد بود، علاماتی را برای هنگام قیام خود ذكر فرموده، و مرحوم علامه ی مجلسی اعلی الله مقامه مشروح این تشرف را در كتاب پرارج «بحارالانوار» بازگو نموده: چنین آمده است:

علی بن مهزیار گفت: وقتی به حضور امام علیه السلام شرفیاب شدم حضرت به من فرمود:



[ صفحه 514]



«یا بن مهزیار كیف خلفت اخوانك بالعراق؟ قلت: فی ضنك عیش و هناة، قد تواترت علیهم سیوف بنی الشیصبان، فقال: قاتلهم الله أنی یؤفكون. كأنی بالقوم و قد قتلوا فی دیارهم و أخذهم أمر ربهم لیلا أو نهارا. فقلت متی یكون ذلك یا بن رسول الله؟ فقال: اذا حیل بینكم و بین سبیل الكعبة بأقوام لا خلاق لهم و الله و رسوله منهم براء، و ظهرت الحمرة فی السماء ثلاثا فیها اعمدة كأعمدة اللجین تتلالا نورا.

و یخرج الشروسی من أرمنیة و آذربیجان، یرید وراء الری الجبل الأسود، المتلاحم بالجبل الأحمر، لزیق جبال طالقان، فتكون بینه و بین المروزی وقعة صیلمانیة، یشیب فیها الصغیر و یهرم منها الكبیر و یظهر القتیل بینهما.

فعندها توقعوا خروجه الی الزوراء، فلا یلبث بها حتی یوافی ماهان ثم یوافی واسط العراق فیقیم بها سنة أو دونها ثم یخرج الی كوفان، فتكون بینهم وقعة من النجف الی الحیرة الی الغری وقعة شدیدة تذهل منها العقول فعندها یكون بوار الفئتین و علی الله حصاد الباقین، ثم تلا «بسم الله الرحمن الرحیم أتیها أمرنا لیلا أو نهارا فجعلناها حصیدا كأن لم تغن بالأمس» [4] فقلت: سیدی یا بن رسول الله ما الأمر؟ قال: نحن أمرالله عزوجل و جنوده، قلت: سیدی یا بن رسول الله: حان الوقت؟ قال: و اقتربت الساعة و انشق القمر» [5] .

ای پسر مهزیار! برادران دینی خود را در عراق به چه حالی گذاشتی؟ عرض كردم: آنها را در حال بدبختی و گرفتاری و سختی و مضیقه زندگی در حالی كه شمشیرهای فرزندان «بنی شیصبان» (یعنی: بنی عباس) مرتب بر سرشان فرود می آمد گذاشتم. فرمود: خدا آنها را بكشد «قاتلهم الله أنی یؤفكون» [6] گویا من هم اكنون آنها را به چشم خود می بینم كه در خانه های خود كشته شده و به غضب الهی دچار گشته و امر خداوند در شب و یا روز آنها را فرا گرفته است.

عرض كردم: یا بن رسول الله! این معنا كی و چه وقت خواهد بود؟ فرمود: هنگامی



[ صفحه 515]



كه مردمی بد سیرت كه از دین و ایمان بهره ای ندارند و خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله از آنها بیزارند راه خانه خدا را بر شما ببندند و از زیارت بیت الله جلوگیری كنند، و سرخی در آسمان پدید آید، و عمودهایی از نور كه در میان آن خطهای سفیدی مانند نقره سفید و درخشنده باشد و تا سه شب پیدا شود. و شروسی، از ارمنستان و آذربایجان، به قصد كوه سیاه پشت شهر ری كه متصل به كوه سرخ و چسبیده به كوههای طالقان است خروج كند، و میان شروسی و مروزی، جنگ بسیار سختی واقع شود كه كودكان را پیر و اشخاص بزرگ را فرسوده كند و از دو طرف جمعی كشته شوند و كشته ها در میان آن دو زیاد شود.

سپس فرمود: در آن موقع منتظر او باشید كه به طرف «زوراء» (یعنی: بسوی بغداد) خروج نماید، و در آنجا درنگ ننموده به (ماهان) [7] می رود، سپس رهسپار «واسط» [8] عراق می گردد و یك سال یا كمتر در آنجا می ماند و آنگاه بسوی كوفه می رود.

و میان آنها جنگ بسیار سخت و شدیدی از نجف تا حیره، [9] و از آنجا تا (غری) [10] واقع می شود كه عقلها را مبهوت و حیران می كند، و آنگاه هر دو طرف، به هلاكت می رسند و خداوند باقی مانده ی آنها را نیز درو خواهد كرد.

سپس حضرت این آیه ی شریفه را قرائت فرمود: (بسم الله الرحمن الرحیم اتاها امرنا لیلا او نهارا فجعلناها حصیدا كان لم تغن بالامس) [11] یعنی: امر ما در شب و یا روز به آن دهكده رسید، و سپس طوری آن را ازمیان بردیم كه گوئی دیروز نبوده است، علی بن مهزیار: می گوید: عرض كردم: سرور من مقصود از: (امر خدا) در این آیه چیست؟ فرمود: امر خدای عزوجل و لشكر او ما هستیم.



[ صفحه 516]



عرض كردم: یا بن رسول الله آیا وقت آمدن شما (در آن وقت) نزدیك است؟ فرمود: اقتربت الساعة و انشق القمر [12] یعنی: قیامت نزدیك شد و ماه شكافت. (یعنی: در آن وقت هنگام ظهور نزدیك شده است).

به حسب ظاهر آنچه از كلمه ی (شروسی) فهمیده می شود این است كه: این كلمه (یعنی: شروسی) از ماده ی (شرس) و به معنای شراست و شرارت و شر در شر است و اشاره به پیدایش شخصی شرور و ظالم و جنایتكار و ریاست طلب است كه گویا از طرف ارمنیه و یا (ارومیه) به سمت آذربایجان و تبریز به قصد گرفتن ایران و عراق حركت می كند و از آن سمت، كم كم جنگ را شروع می كند، ولی در این كار موفق نمی شود.


[1] مجمع النورين ص 297 چاپ محرم سال 1327 و بشارةالاسلام ص 85.

[2] ظاهرا اين جريان مربوط به حوادث گذشته و تاريخ مشروطيت ايران است زيرا: در حديثي كه مرحوم «مرندي» در كتاب «مجمع النورين» صفحه ي 371 آن را از امام صادق عليه السلام روايت نموده، و مرحوم حائري يزدي نيز در كتاب «الزام الناصب» جلد دوم صفحه ي 161، طبع نجف آن را نقل كرده است چنين آمده است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: در ميان دو صنف از مردم «عجم» اختلافي در لفظ كلمه ي (عدل) پيدا مي شود و هزاران هزار نفر كشته مي شوند و «شيخ طبرسي» (كه ظاهرا مقصود، از او مرحوم شيخ فضل الله نوري طبرسي طاب ثراه است) با آنها مخالفت مي ورزد و او را به دار مي زنند و مي كشند.

[3] (مرو) يكي از شهرهاي تاريخي ايران قديم و سابقا جزء خراسان بوده است و در زبان عربي هنگامي كه مي خواهند كسي را به اين شهر نسبت دهند «مروزي» مي گويند اين شهر فعلا جزء تركمنستان شوروي است و ظاهرا مقصود از «مروزي» جناب سيدخراساني است.

[4] سوره يونس: آيه ي 25.

[5] بحارالانوار ج 52 ص 46-42 و اكمال الدين صدوق ج 2 ص 144 (مترجم).

[6] سوره ي توبه: آيه ي 30.

[7] «ماهان» دينور و نهاوند، و نام شهري نزديك كرمان است و مرحوم علامه ي مجلسي، ذيل حديث مذكور، «ماهان» را همان نهاوند و دينور دانسته است در مراصد، و معجم البلدان هر دو كتاب ماهان را نهاوند و دينور گفته اند.

[8] واسط- نام شهري است كه (حجاج) آن را بنا نموده و ميان كوفه و بصره واقع شده و فاصله ي بين آن تا هر يك از كوفه و بصره 50 فرسخ است (معجم البلدان).

[9] حيره -نام شهري بوده است كه به مقدار (سه ميل) يعني حدود يك فرسخ از كوفه فاصله داشته و در جاهليت مسكن پادشاهان عرب و پايتخت (نعمان بن منذر) بوده است.

[10] غري، نام سرزمين اطراف كوفه است.

[11] سوره ي يونس: آيه ي 25.

[12] سوره ي قمر: آيه ي 1.